کتابخوانی: Exodus: Immigration and Multiculturalism in the 21st Century, Paul Collier
- Arash Guitoo
- 16. Nov. 2023
- 5 Min. Lesezeit

در این نوشته بخشهایی از کتاب بالا را معرفی و ترجمه میکنم. پُل کُلیه این کتاب را دربارهی سیاستهای مهاجرتی و تاثیر مهاجرت بر جوامع مبدا و مقصد نوشته است. در این نوشته که به تدریج تکمیل میشود به بخشهایی میپردازم که کلیه، که اصولاً مهاجرت را مسالهای اقتصادی میبیند، به دلایل نبود رفاه و توسعه در جوامع در حال توسعه و فقیر میپردازد. من از ترجمهی آلمانی کتاب استفاده میکنم.
چهار رکن رفاه (ص. ۳۴ تا ۴۴)
زمانی که علم «اقتصادِ توسعه» هنوز در ابتدای راه خود بود، توضیح معمول برای تفاوت بزرگ درآمد کشورها این بود که این اختلاف در تفاوتهای سرمایهگذاری ریشه دارد. به این معنی که کارگران در کشورهای با درآمد بالا به دلیل دسترسی به سرمایه بسیار بیشتر نسبت به همکاران خود در کشورهای فقیر، بهرهورتر و کارآمدتر هستند. اقتصاددانان این رویکرد توضیحی را اکنون کنار گذاشتهاند، چرا که تغییرات عمدهای موجب نیاز به تجدید نظر در این تفکرات گردید: امروزه سرمایه بینالمللی شده و جریانهای عظیم پولی فراتر از مرزهای کشورها وجود دارد. با این حال، این جریانها به سختی به کشورهای فقیر میرسند. این کشورها همچنان از سرمایه بسیار کمی برخوردارند، اما این واقعیت دیگر نمیتواند به عنوان علت اصلی فقرشان در نظر گرفته شود. پس عوامل دیگری باید هم برای کمبود سرمایه و هم برای فقر مسئول باشد. عوامل زیادی در این زمینه مطرح شدهاند: تصمیمات اشتباه سیاست اقتصادی، ایدئولوژیهای ناکارآمد، شرایط جغرافیایی نامطلوب، کمبود اخلاق کاری، عواقب استعمار و کمبود آموزش. برای اکثر این عوامل میتوان دلایل منطقی ارائه داد، اما به نظر میرسد هیچ یک از آنها به عنوان توضیح اصلی کافی نیستند.
در توضیح دلایل ایجاد رفاه، اقتصاددانان و دانشمندان سیاسی بیشتر و بیشتر به توضیحاتی روی آوردهاند که حول محور سوال در مورد نحوهی سازماندهی جامعه مربوطه میچرخد. یعنی پرسیده میشود: گروههای ذینفع سیاسی (جوامع مرفه) چگونه نهادهای دائمیای را شکل میدهند که متعاقباً تصمیمات اجتماعی را تحت تاثیر قرار میدهند؟
بر اساس یک دیدگاه رایج، مهمترین شرایط اولیه رفاه، شرایطی هستند که در آنها نخبگان (حاکمان) سیاسی علاقهمند به ایجاد یک سیستم مالیاتی هستند. به عنوان مثال، در اروپا از دیدگاه تاریخی، صاحبان قدرت به درآمد برای تأمین هزینههای نظامی نیاز داشتند. متعاقبا سیستم مالیاتی باعث میشود که دولتها علاقهمند به تقویت اقتصاد شوند و در نتیجه، تقویت امنیت حقوقی را ضروری ببینند. این امر به نوبه خود مردم را ترغیب به سرمایهگذاری میکند، زیرا آنها میتوانند به عدم تصاحب داراییهای تولیدی خود اطمینان داشته باشند. سرمایهگذاریها رشد را تقویت میکنند. در این فضای مطمئن برای سرمایهگذاری، نهادهای دیگری نیز به توزیع درآمدها میپردازند. افزایش اعتراضات بسیاری از مردم محروم باعث میشود ثروتمندان به نهادهای سیاسی موسوم به «فراگیر» توجه کنند. نتیجه این امر، پیدایش «دموکراسی مالکین خانه» است.
بطور مشابهی دیدگاهی وجود دارد که تغییر مهم نهادی را در انتقال قدرت سیاسی از نخبگان غارتگر که تنها به دنبال سود بردن از جمعیت تولیدی هستند، به سمت نهادهای همکاریجویانهتر که منافع عمومی را محافظت میکنند، میداند. یک مطالعه مهم جدید توسط دارن عجماغلو و جیمز رابینسون، انقلاب باشکوه انگلستان در سال ۱۶۸۸ را مورد بررسی قرار دادهاند، که منجر به انتقال قدرت از پادشاه به پارلمان شد؛ این نخستین رویدادی از این دست در تاریخ اقتصاد جهانی بود که انقلاب صنعتی را به راه انداخت و مسیر را به سوی رفاه جهانی هموار کرد. اما نهادهای سیاسی دموکراتیک تنها زمانی عملکرد موفقی دارند که جمعیت به اندازه کافی آگاه باشند تا بتوانند سیاستمداران را کنترل کنند. بسیاری از مسائل پیچیده هستند، مانند سیاست مهاجرت. به گفته کینز، افراد عادی چنین مسائلی را از طریق آنچه که روایتهای کوتاه نامیده میشوند - تئوریهای کوچک قابل هضم که الگوهای توضیحی ارائه میدهند - پردازش میکنند. این روایتهای کوتاه به سرعت گسترش مییابند و به دانش عمومی تبدیل میشوند، اما ممکن است واقعیت را به کلی پشت سر بگذارند.
یکی دیگر از دلایل تفاوت بزرگ میان سطح رفاه میتواند این باشد که در جوامع با درآمد بالا، نهادها توسط روایتهایی پشتیبانی میشوند که کارآمدتر از آنهایی هستند که در جوامع با درآمد پایین رواج دارند. بسیاری از قوانین که رفتار اقتصادی را تعیین میکنند، غیررسمی هستند، به همین دلیل باید در تحلیل از نهادها و روایتها فراتر رفته و به نُرمهای (هنجارهای) اجتماعی نگریست. دو دسته هنجار اجتماعی برای برقراری رفاه حیاتیاند: هنجارهای مرتبط با خشونت و هنجارهای مرتبط با همکاری اجتماعی. در جامعهای خشونتآمیز، دولت قانون به حاشیه رانده میشود؛ خانوادهها و شرکتها باید بخشی از منابع و نیروهای خود را به امنیت اختصاص دهند. به نوعی، آنها سعی میکنند از طریق انتخاب فقر و ارائه کمترین سطح اصطکاک با گروه حاکم، امنیت به دست آورند. توانایی همکاری برای رفاه اساسی است: بسیاری از کالاها و خدمات به عنوان «کالاهای عمومی» هستند که به طور موثرترین توسط تلاشهای جمعی فراهم میشوند. استیون پینکر به طرز قانعکنندهای نشان داده است که هنجارهای مرتبط با خشونت طی قرنها به تدریج و به شکلی رادیکال تغییر کردهاند. یک گام اولیه انتقال از آنارشی به قدرت متمرکز است - مسیری که مثلاً هنوز پیش روی سومالی است. گام دیگری که بسیاری از رژیمها هنوز باید طی کنند، انتقال از «قدرت» به «اقتدار» است. تنها در سالهای اخیر است که گامی به سمت دلسوزی بیشتر نسبت به رنجهای دیگران برداشته شده است و همزمان هنجارهای تعصب قبیلهای و خانوادگی کنار گذاشته شدهاند که این امر باعث کاهش پذیرش خشونت شده است.
برای همکاری پایدار، اعتماد ضروری است. میزان اعتماد افراد به یکدیگر از جامعهای به جامعه دیگر به شدت متفاوت است. در شرایطی که میزان اعتماد بالا است، افراد بهتر با یکدیگر همکاری میکنند و هزینههای اجتماعی همکاری کمتر است، زیرا برای ضمانت نظم به اقدامات اجباری کمتری نیاز است. بنابراین، هنجارهای اجتماعی به اندازه نهادهای رسمی مهم هستند. هنجارهای غالب در جوامع با درآمد بالا باعث میشوند که میزان خشونت بین فردی کمتر و میزان اعتماد بیشتری نسبت به جوامعی با درآمد پایین وجود داشته باشد.
من ترکیبی از نهادها، قوانین، هنجارها و سازمانهای یک کشور را به عنوان «مدل اجتماعی» آن مینامم. حتی در کشورهای با درآمد بالا، مدلهای اجتماعی به شدت متفاوت هستند. ایالات متحده دارای نهادها و سازمانهای خصوصی بسیار قوی است، در حالی که نهادهای عمومی آنها بسیار ضعیفتر از اروپاییها هستند. از سوی دیگر، ژاپن دارای هنجارهای مبتنی بر اعتماد بسیار قویتری نسبت به ایالات متحده و اروپا است. با وجود تمام تفاوتها در جزئیات، همه کشورهای با درآمد بالا دارای مدلهای اجتماعیای هستند که به طور قابل توجهی کارآمد است - این احتمالاً به این دلیل است که اجزاء خود را تطبیق میدهند تا با یکدیگر هماهنگ شوند. به عنوان مثال، نهادها و هنجارها به تدریج تغییر میکنند تا با وضعیت جدید روایتها و سازمانها مطابقت یابند. این تطبیق اما به طور خودکار اتفاق نمیافتد. مدل اجتماعی انگلیسی که در قرن هجدهم به وجود آمد، در آمریکا کپی و بهبود یافت و مدل آمریکایی به نوبه خود انقلاب اجتماعی در فرانسه را تحت تأثیر قرار داد که خودش نهادهای جدید خود را با زور اسلحه در اروپای غربی گسترش داد. با این حال، من میخواهم نکته حیاتی را مطرح کنم: ثروتی که غرب امروز از آن بهرهمند است و به تاخیر در دیگر نقاط جهان گسترش یافته، نتیجه هیچ پیشرفت اجتنابناپذیری نیست. تا قرن بیستم، بیشتر مردم در همه جا برای هزاران سال در فقر زندگی میکردند. استاندارد بالای زندگی پاداش معمول برای کار مولد نبود، بلکه یک امتیاز از نخبگان استثمارگر بود. اگر تصادفاً ترکیبی از شرایطی ایجاد نشده بود که در آن در زمانهای اخیر یک مدل اجتماعی که به رشد کمک میکند توسعه یابد، احتمالاً در همان وضعیت ناامیدکننده باقی میماند. در کشورهای فقیر، هنوز هم این شرایط به چشم میخورد.
ادامه دارد...
Comments